تا قرن بیستم، اندکی به مفهوم حقوق کودک (حقوق کودکان) بها داده شده بود. کودکان اساساً دارایی والدین بودند، یا در برخی موارد، بزرگسالان کوچک به حساب میآمدند و برای کار در کارخانهها و مزارع فرستاده میشدند.
در سال ۱۹۲۴، سازمان ملل متحد معاهدهای به نام اعلامیه حقوق کودک را به تصویب رساند و از آن زمان تاکنون، تلاشهای زیادی توسط سازمانهای جهانی مانند یونیسف و همچنین کشورها برای تعریف و حمایت از حقوق کودکان صورت گرفته است.
کتاب مقدس در مورد حقوق کودکان چه میگوید؟
کتاب مقدس در مورد حقوق کودکان حرف چندانی برای گفتن ندارد، در عوض به والدین در مورد تربیت فرزندانشان آموزش میدهد.
افسسیان ۶: ۴ میگوید: «ای پدران، فرزندان خود را خشمگین مسازید، بلکه آنها را با تعلیم و تربیت خداوند بزرگ کنید.» بسیاری از حقوق کودکان در این فرمان گنجانده شده است، اما تمرکز آن بر کودک نیست، بلکه بر والدین است.
خدا به والدین دستورات محکمی در مورد تربیت فرزندانشان میدهد و والدین را مسئول اجرای این دستورات میداند (تثنیه ۶: ۱-۲). حتی وقتی کودکان بزرگ میشوند، خدا از والدین انتظار دارد که در حد توانشان مرزهایی را تعیین کنند.
در اول سموئیل ۳: ۱۳، خدا عیلی کاهن را سرزنش کرد، زیرا پسران بالغ او شریر بودند و خانه خدا را به سخره میگرفتند. عیلی از آن خبر داشت اما آنها را مهار نکرد.
اگرچه ایده حقوق کودکان یک تضمین قانونی است که خوب به نظر میرسد، اما واقعیت میتواند فاجعهبار باشد. اگر «حقوق کودکان» شامل حق تأدیب نشدن باشد، ممکن است به نحوی رسوایی و آبروریزی به همراه آوَرَد: «چوب و توبیخ، حکمت میبخشد، اما جوانی که به حال خود رها شود، مادرش را شرمسار میسازد.» (امثال ۲۹: ۱۵).
بسیاری از حامیان حقوق کودکان میخواهند که این حقوق جایگزین حق والدین شود «کودک را در راهی که باید برود تربیت کنید.» (امثال ۲۲: ۶).
اکثر اعلامیههای حقوق کودکان به حقوق خدادادی والدین ورود میکنند، حقوق والدین را برای تربیت به گونهای که مناسب میدانند، آموزههای دینی مطابق با وجدان، و حتی تربیت کودک به روشی که فکر میکنند برای آن کودک مناسب است، نقض میکنند.
موارد فراوانی در بسیاری از کشورها وجود دارد که در آن، دادگاه به نمایندگی از یک کودک خردسال، والدین را به دلیل عدم حمایت از جراحی فراجنسیتی، هورمون درمانی، یا سایر روشهای مثله کردن کودک خردسال، مجازات کرده است و ”حق“ کودک برای تعیین سرنوشت خود را اعلام میکند. در حالی که باید با هر انسانی به عنوان فردی که به صورت خدا آفریده شده است با وقار و احترام رفتار کرد (پیدایش ۱: ۲۷)، ”حقوق“ ویژهای که صرفاً به کودکان مربوط میشود باید با احتیاط مورد توجه قرار گیرد.
به جای حقوق ویژه، در کتاب مقدس به کودکان آموزش داده میشود. خدا به فرزندان دستور میدهد که «پدر و مادر خود را گرامی دار تا در سرزمینی که یهوه خدایت به تو میبخشد، روزهایت دراز شود.» (خروج ۲۰: ۱۲).
در افسسیان ۶: ۱ و مجدد در کولسیان ۳: ۲۰، به کودکان گفته میشود که از والدین خود در خداوند اطاعت کنند، زیرا این درست است. ما باید توجه داشته باشیم که سوءاستفاده از هر نوعی، هرگز در هیچ حکم کتاب مقدس به کار برده نمیشود یا مورد غفلت قرار نمیگیرد.
از آنجایی که خدا خانواده را آفرید و فرزندان را به والدین سپرد، او بهتر میداند چگونه آنها را تربیت کند (مزمور ۱۲۷: ۳). وقتی فرزندان با روحیههای مطیع تربیت شوند و به والدین احترام بگذارند، در آینده نیز به بزرگسالان بهتری تبدیل میشوند.
به جز در شرایط خاص و البته حساس، این والدین هستند و نه دولت که باید در قبال فرزندان پاسخگو باشند. خدا فرزندان را به مادرها و پدران داد، نه دولت، صرفنظر از این که نظام دادگاه چقدر حُسن نیت داشته باشد.
کودکان معمولاً متوجه آنچه به نفع آنهاست نمیشوند و یا آن را ترجیح نمیدهند. همچنین ارائه این ”حقوق“ همیشه در اختیار والدین نیست. بسته به سند خاص حقوق کودک، ممکن است به کودکان ”حقوقی“ داده شود که امکانپذیر نیست.
برای مثال، بیوهای در سودان که خانهاش را توسط تروریستها از دست داده است، ممکن است نتواند ”حق“ فرزندانش را برای داشتن وعدههای غذایی متعادل و یک تخت راحت فراهم کند؛ آیا او با دادن نان خشک به آنها در حالی که روی زمین خاکی میخوابند، قانون را زیر پا میگذارد؟ اجرای قوانین حقوق کودکان تا چه حد پیش میرود؟
اینها سؤالاتی هستند که هنگام تلاش برای تهیه پیشنویس قانونی که تمام حقوق کودکان را به غیر از والدین تضمین میکند، شایسته توجه جدی هستند.
به نظر میرسد کتاب مقدس از چنین قانونی حمایت نمیکند و در عوض به مادران و پدران توصیه میکند که مسئولیت والدین بودنِ خود را جدی بگیرند، زیرا خداوند آنها را برای رفاه فرزندانشان مسئول میداند.